گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

ساخت وبلاگ

 

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

 

گاهی بساط عیش خودش جور میشود

گاهی دگر تهیه بدستور میشود

 

گه جور میشود خود آن بی مقدمه

گه با دو صد مقدمه ناجور میشود

 

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

 

 

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود

 

گاهی برای خنده دلم تنگ میشود

گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود

 

گویی به خواب بود جوانی مان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
 

اینجور موقع واقعا کلافه میشیم و خسته و شاید دل شکسته... که آخه خدایا چرا...؟ مگه من نهایت تلاشم رو نکردم؟ چرا پس نتیجه نمی گیرم؟ چرا موفق نمی شم؟ چرا به خواسته ام نمی رسم؟ چرا به هدفم نمی رسم؟

خب علتش چیه؟ آیا واقعا خدا نمی خواد بعضی جاها ما موفق بشیم؟

به نظر من، کار ما ، وظیفه ما به عنوان یک انسان مسئولیت پذیر اینه که هر کدوم از ما به وسعت توانمون، بهترین کار ممکن رو انجام بدیم... همین...

نگیم چرا گاهی فلان چیز نمی شود که نمی شود؟ بگیم هنوز نشده و اگر واقعا فکر می کنم که درسته پس دوباره تلاش می کنم...

البته گاهی موقع هم میبینید به دنبال رسیدن به مثلا ماکت بنز میرید و هی از خدا می گید خدایا چرا بهش نمی رسم؟ مگه فقط یه ماکت بنز نیست؟ ولی بعد از مدتی طولانی می بیندید خدا بهتون خودِ بنز رو میده... یعنی بعضی وقت ها واقعا اگه صبر کنیم میتونیم به چیزهای بهتری برسیم.

در نتیجه ما میایم بر روی کارهایی که میتونیم کنترلشون کنیم، متمرکز میشیم، مثلا فرض کنید میخوایم یک خودرو بگیریم و قیمتش دو برابر میشه... آیا ما میتونیم بر روی قیمت خودرو اثر بذاریم؟ خب معلومه نه! اینجا دو تا راه داریم: اولیش اینه که بگیم خب نمی شود که نمی شود ما یه خودرو بگیریم.... دومیش هم اینه که بگم خیلی خب من باید درآمدم رو دو برابر کنم تا بتونم خودرو بگیرم و برای این کار تلاش می کنم. آیا آسونه اینکار؟ قطعا نه! ولی این تدبیری هست که ما انتخاب می کنیم تا بتونیم زندگی مون رو مدیریت کنیم.

و در نهایت می خوام با قسمت پایانی شعر این مطلب رو تموم کنم.

 

کاری ندارم کجایی و چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

 

 

سخن زندگی...
ما را در سایت سخن زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrsighal بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 0:04